معنی جُلُوس
جُلُوس
چمباتمه زدن، نشسته
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با جُلُوس
بُلُوغ
بُلُوغ
بُلوغ
دیکشنری عربی به فارسی
جُنُون
جُنُون
دیوانِگی، جُنون
دیکشنری عربی به فارسی
جُمُود
جُمُود
بی اِحساسی، بُن بَست، رُکود، خُشکی
دیکشنری عربی به فارسی
خُلُود
خُلُود
جاوِدانِگی
دیکشنری عربی به فارسی
عُلُوّ
عُلُوّ
بَرتَرین بودَن، اَعلیٰحَضرَت، اِرتِفاع
دیکشنری عربی به فارسی
سُلُوك
سُلُوك
رَفتار
دیکشنری عربی به فارسی
عُلُو
عُلُو
بُلَندی، اَعلیٰحَضرَت
دیکشنری عربی به فارسی
جلوس
جلوس
نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
جلوس
جلوس
نشستن، کنایه از نشستن بر تخت سلطنت
فرهنگ فارسی عمید