معنی جُبن
جُبن
پنیرگونه، پنیر، ترسویی
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با جُبن
جربن
جربن
پایین تپه، زیر کوه، بخش بالای منطقه ی لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
جبن
جبن
هراس خزرک بزدلی خرزهره ترس کم دلی بد دلی
فرهنگ لغت هوشیار
جبن
جبن
ترسیدن، ترس، بیم، ضعف قلب
فرهنگ فارسی عمید
جبن
جبن
ترس
فرهنگ فارسی معین
جبن
جبن
باک، بزدلی، بیم، ترس، خوف، رعب، محابا، مهابت، هراس
متضاد: شجاعت
فرهنگ واژه مترادف متضاد