معنی جَسَّ
جَسَّ
دست زدن به، او احساس کرد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با جَسَّ
حَسَّ
حَسَّ
خَش خَش کَردَن، او حِسّ کَرد، حِسّ کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
دَسَّ
دَسَّ
دَر هَم پیچیدَن، چِفت کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
جَفَّ
جَفَّ
خُشک کَردَن، خُشک، تَرسیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
جَزَّ
جَزَّ
چیدَن، بُرِشی، جَمع آوَری کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
جَرَّ
جَرَّ
کِشیدَن، بِکِشید
دیکشنری عربی به فارسی