معنی جَردَ
جَردَ
فهرست کردن، عقیم
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با جَردَ
جَرحَ
جَرحَ
آسیب رِساندَن، جِراحَت
دیکشنری عربی به فارسی
جَرَّ
جَرَّ
کِشیدَن، بِکِشید
دیکشنری عربی به فارسی