معنی جَاعَ
جَاعَ
ضعف کردن به دلیل گرسنگی، او گرسنه بود
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با جَاعَ
بَاعَ
بَاعَ
فُروختَن، او فُروخت
دیکشنری عربی به فارسی
جَابَ
جَابَ
گَشت زَدَن، او پاسُخ داد، گَردِش کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
جَاءَ
جَاءَ
آوَردَن، آمَد، آمَدَن
دیکشنری عربی به فارسی