ترجمه تآمَرَ به فارسی - دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تآمَرَ
تآمیر
- تآمیر
- جَمعِ واژۀ تأمور. (اقرب الموارد). رجوع به تامور و تأمور شود، جَمعِ واژۀ تؤمور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تؤمور شود
لغت نامه دهخدا
تآمر
- تآمر
- مشاورت. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). مؤامره
لغت نامه دهخدا