معنی تَوَسُّط
تَوَسُّط
واسطه گری، واسطه
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَوَسُّط
تَوَسُّع
تَوَسُّع
گُستَرِش
دیکشنری عربی به فارسی
تَوَرُّط
تَوَرُّط
دَرگیری، دِخالَت
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَسُّن
تَحَسُّن
اَفزایِش، بَرایِ بِهبود
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَسُّس
تَحَسُّس
زُودرَنجی، حَسّاسِیَّت
دیکشنری عربی به فارسی
تَجَسُّس
تَجَسُّس
فُضول گَری، جاسوسی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَجَسُّد
تَجَسُّد
تَجَسُّد، تَجَسُّم
دیکشنری عربی به فارسی
تَخَبُّط
تَخَبُّط
سَهوکاری، گیجی
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَنُّط
تَحَنُّط
مومیایی شُدَن، مومیایی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَوَقُّف
تَوَقُّف
تَوَقُّف، بَرایِ تَوَقُّف
دیکشنری عربی به فارسی