معنی تَنَقَّلَ تَنَقَّلَ بی صدا حرکت کردن، او به اطراف حرکت کرد بی صِدا حَرَکَت کَردَن، او بِه اَطراف حَرَکَت کَرد دیکشنری عربی به فارسی