معنی تَمكِين
تَمكِين
قدرت دهی، توانمندسازی، اعطای حق رأی
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَمكِين
تَأمِين
تَأمِين
تَامین، بیمِه، بیمِه گُذاری
دیکشنری عربی به فارسی
تَأكِيد
تَأكِيد
تَأیید، بَرایِ اِطمینان، تَاکید
دیکشنری عربی به فارسی
تَخمِين
تَخمِين
تَخمِین، حَدس بِزَن، گَمانِه زَنی
دیکشنری عربی به فارسی
تَحكِيم
تَحكِيم
داوَری
دیکشنری عربی به فارسی
تَحقِين
تَحقِين
تَزرِیق، حَق با شُماست
دیکشنری عربی به فارسی
تَحصِين
تَحصِين
دِژسازی، ایمِن سازی
دیکشنری عربی به فارسی
تَحسِين
تَحسِين
بِهبود، بَرایِ بِهبود، پیشرَفت، بِهینِه سازی، پالایِش
دیکشنری عربی به فارسی
تَفكِيك
تَفكِيك
نَقض، بَرچیدَن، عامِلِیَت
دیکشنری عربی به فارسی
تَكوِين
تَكوِين
پِیکَربَندی، تَشکیل، شِکل دِهی، جَوانِه زَنی
دیکشنری عربی به فارسی