معنی تَمَسُّك
تَمَسُّك
پایبندی، نگه دارید، چسبندگی
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَمَسُّك
تَمَلُّك
تَمَلُّك
تَمَلُّک گَرایی، تَمَلُّک
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَسُّن
تَحَسُّن
اَفزایِش، بَرایِ بِهبود
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَسُّس
تَحَسُّس
زُودرَنجی، حَسّاسِیَّت
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَرُّك
تَحَرُّك
جابِجایی، حَرَکَت کُنید، تَکان خُوردَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَجَسُّس
تَجَسُّس
فُضول گَری، جاسوسی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَجَسُّد
تَجَسُّد
تَجَسُّد، تَجَسُّم
دیکشنری عربی به فارسی
تَفَكُّك
تَفَكُّك
پَریشانی، اَز هَم پاشیدِگی، تَجزِیَه، قَطعی بودَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَوَسُّع
تَوَسُّع
گُستَرِش
دیکشنری عربی به فارسی
تَوَسُّط
تَوَسُّط
واسِطِه گَری، واسِطِه
دیکشنری عربی به فارسی