معنی تَقَطُّع
تَقَطُّع
ناهمواری، متناوب
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَقَطُّع
تَحَطُّم
تَحَطُّم
خُروج اَز رِیل، سُقوط، سَر و صِدا
دیکشنری عربی به فارسی
تَجَمُّع
تَجَمُّع
تَجَمُّع، اِستَخر، اَنباشتِه بودَن، اَنباشتِگی، گَریی
دیکشنری عربی به فارسی
تَتَبُّع
تَتَبُّع
تَعقِیب کَردَن، آهَنگ
دیکشنری عربی به فارسی
تَبَقُّع
تَبَقُّع
ناهَمگِنی، نُقطِه
دیکشنری عربی به فارسی
تَقَاطُع
تَقَاطُع
تَقَاطُع، مَحَلِّ اِتِّصال
دیکشنری عربی به فارسی
تَفَرُّع
تَفَرُّع
پیچیدِگی، چَنگال
دیکشنری عربی به فارسی
تَقَلُّص
تَقَلُّص
اِنقِباض
دیکشنری عربی به فارسی
تَقَلُّب
تَقَلُّب
نَوَسَان، بی ثُباتی، هَواخوٰاهی
دیکشنری عربی به فارسی
تَقَشُّف
تَقَشُّف
صَرفِه جویی، رِیاضَت، کاهِش
دیکشنری عربی به فارسی