معنی تَفَكُّرِيّ
تَفَكُّرِيّ
تفکّری، فکر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَفَكُّرِيّ
تَحَكُّمِيّ
تَحَكُّمِيّ
دَستکاری کُنَندِه، کُنتُرُل کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی