معنی تَفَرَّقَ
تَفَرَّقَ
پراکنده کردن، تقسیم کنید
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَفَرَّقَ
تَفَوَّقَ
تَفَوَّقَ
اُستاد شُدَن، بَرتَری، بَرتَری یافتَن، سِبقَت گِرِفتَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَقَّقَ
تَحَقَّقَ
تَأیید کَردَن، تَأیید
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَرَّكَ
تَحَرَّكَ
بیقَرار بودَن، حَرَکَت کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَرَّفَ
تَحَرَّفَ
تاب بَرداشتَن، او تَحرِیف شُدِه بود
دیکشنری عربی به فارسی
تَجَرَّدَ
تَجَرَّدَ
لِباس دَرآوَردَن، بی طَرَفی
دیکشنری عربی به فارسی
تَخَرَّجَ
تَخَرَّجَ
فارِغ التَحصیل شُدَن، فارِغ التَحصیلی
دیکشنری عربی به فارسی
تَفَكَّكَ
تَفَكَّكَ
فاسِد شُدَن، مُتَلاشی شُدَن، زَوال یافتَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَفَكَّرَ
تَفَكَّرَ
تَفَکُّر کَردَن، او فِکر کَرد، اَندیشیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَفَضَّلَ
تَفَضَّلَ
رَحمَت کَردَن، بِه خُودَت کُمَک کُن
دیکشنری عربی به فارسی