معنی تَفَاعَلَ
تَفَاعَلَ
مشارکت کردن، تعامل
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَفَاعَلَ
أَفَاعَلَ
أَفَاعَلَ
دِراماتیک کَردَن، او اَنجام داد
دیکشنری عربی به فارسی
تَفاعَلَ
تَفاعَلَ
وَاکُنِش نِشان دادَن، تَعَامُل
دیکشنری عربی به فارسی
تَجَاهَلَ
تَجَاهَلَ
بی تَوَجُّهی کَردَن، جَهل، بی اِحتِرامی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَقَاعَدَ
تَقَاعَدَ
بازنِشَستِه شُدَن، بازنِشَستِگی، عَقَب نِشینی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَقَابَلَ
تَقَابَلَ
دَریافت کَردَن، مُلاقات کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
تَفَضَّلَ
تَفَضَّلَ
رَحمَت کَردَن، بِه خُودَت کُمَک کُن
دیکشنری عربی به فارسی
تَفَاوَضَ
تَفَاوَضَ
مُذاکِرِه کَردَن، مُذاکِرِه کُنَند
دیکشنری عربی به فارسی
تَفَاوَتَ
تَفَاوَتَ
تَضَاد داشتَن، نابرابَری
دیکشنری عربی به فارسی
تَفَاخَرَ
تَفَاخَرَ
اِفتِخار کَردَن، وِلگَردی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی