معنی تَعَامُد
تَعَامُد
عمودیت، عمود بودن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَعَامُد
تَعَامُل
تَعَامُل
تَعَامُل، مُعامِلِه
دیکشنری عربی به فارسی
تَقَاعُد
تَقَاعُد
بازنِشَستِگی
دیکشنری عربی به فارسی
تَضَامُن
تَضَامُن
هَمبَستِگی
دیکشنری عربی به فارسی
تَعَمُّد
تَعَمُّد
آگاهانِه بودَن، بِه عَمد
دیکشنری عربی به فارسی
تَعَقُّد
تَعَقُّد
پیچیدِگی
دیکشنری عربی به فارسی
تَعَدُّد
تَعَدُّد
تَعَدُّد، چَندگانِه
دیکشنری عربی به فارسی
تَعَايُش
تَعَايُش
هَم زیستی
دیکشنری عربی به فارسی
تَعَاوُن
تَعَاوُن
فَداکاری، هَمکاری، مُقابَلِه بِه مِثل
دیکشنری عربی به فارسی
تَعَاطُف
تَعَاطُف
هَمدِلی، هَمدَردی
دیکشنری عربی به فارسی