معنی تَصَارَعَ تَصَارَعَ تضاد داشتن، او کشتی گرفت، دست و پنجه نرم کردن تَضَاد داشتَن، او کُشتی گِرِفت، دَست و پَنجِه نَرم کَردَن دیکشنری عربی به فارسی