معنی تَرَجَّىٰ
تَرَجَّىٰ
درنگ کردن، او امیدوار بود
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَرَجَّىٰ
تَرَجَّحَ
تَرَجَّحَ
سَنگین کَردَن، او تاب خُورد، لَرزیدَن
دیکشنری عربی به فارسی