معنی تَخَلَّى
تَخَلَّى
صرف نظر کردن، تسلیم شدن، خلع کردن، از دست دادن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَخَلَّى
تَخَفَّى
تَخَفَّى
پِنهان کَردَن، مُبَدِّل کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَخَطَّى
تَخَطَّى
راه رَفتَن سَنگین، جَست و خیز کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَدَلَّى
تَدَلَّى
آویزان بودَن، اُفتادَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَدَّى
تَحَدَّى
چالِش کَردَن، چالِش
دیکشنری عربی به فارسی
تَثَنَّى
تَثَنَّى
خَم کَردَن، او خَم شُد
دیکشنری عربی به فارسی
تَخَلِّي
تَخَلِّي
تَنازُل اَز مالِکیَّت، تَسلِیم شُدَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَخَلُّف
تَخَلُّف
عَقَب ماندِگی
دیکشنری عربی به فارسی
تَخَلُّص
تَخَلُّص
واگُذاری، خَلاص شُدَن اَز شَر
دیکشنری عربی به فارسی
تَغَطَّى
تَغَطَّى
پوشاندَن، پوشیدِه شُدِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی