معنی تَحَنُّط
تَحَنُّط
مومیایی شدن، مومیایی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَحَنُّط
تَحَكُّم
تَحَكُّم
دَستکاری، کُنتُرُل کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَقُّق
تَحَقُّق
شِناسایی، تَأیید، تَحَقُّق
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَفُّظ
تَحَفُّظ
مُحافِظِه کاری، رِزرو
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَطُّم
تَحَطُّم
خُروج اَز رِیل، سُقوط، سَر و صِدا
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَضُّر
تَحَضُّر
شَهری سازی، شَهرنِشینی
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَسُّن
تَحَسُّن
اَفزایِش، بَرایِ بِهبود
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَسُّس
تَحَسُّس
زُودرَنجی، حَسّاسِیَّت
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَزُّب
تَحَزُّب
جانِبداری، حِزب گَرایی
دیکشنری عربی به فارسی
تَحَرُّك
تَحَرُّك
جابِجایی، حَرَکَت کُنید، تَکان خُوردَن
دیکشنری عربی به فارسی