معنی تَآكَلَ
تَآكَلَ
فرسایش یافتن، خوردگی
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَآكَلَ
أَكَلَ
أَكَلَ
خُوردَن، غَذا، پُرخُوری کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
وَكَلَ
وَكَلَ
واگُذار کَردَن، و خُورد
دیکشنری عربی به فارسی