معنی بِنتِيّ
بِنتِيّ
دختری، دختر من
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با بِنتِيّ
بُنِّيّ
بُنِّيّ
موئی قَهوِه ای، قَهوِه ای
دیکشنری عربی به فارسی
بَحتِيّ
بَحتِيّ
بومی، صِرفاً
دیکشنری عربی به فارسی
بِيئِيّ
بِيئِيّ
زیست مُحیطی، مُحیطی
دیکشنری عربی به فارسی
سِنِّيّ
سِنِّيّ
اَرشَد، اَهلِ سُنَّت
دیکشنری عربی به فارسی