معنی بِبَرَادَةٍ
بِبَرَادَةٍ
سرد، با سرما، با خونسردی
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با بِبَرَادَةٍ
بِبَلَادَةٍ
بِبَلَادَةٍ
کُند ذِهنانِه، کِسِل کُنَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
بِبَسَاطَةٍ
بِبَسَاطَةٍ
بِه طُورِ سادِه دِلانِه، بِه سادِگی، بِه طُورِ سادِه
دیکشنری عربی به فارسی
بِبَرُودَةٍ
بِبَرُودَةٍ
با خونسَردی، بِه سَردی
دیکشنری عربی به فارسی
بِإِرَادَةٍ
بِإِرَادَةٍ
عامِدانِه، با کَمال مِیل
دیکشنری عربی به فارسی
بِسَعَادَةٍ
بِسَعَادَةٍ
خُوشحال، با خُوشحالی
دیکشنری عربی به فارسی
بِصَرَافَةٍ
بِصَرَافَةٍ
با سَرسَختی، دَر عَوَض
دیکشنری عربی به فارسی
بِصَرَاحَةٍ
بِصَرَاحَةٍ
صَریحاً، صادِقانِه، بِه صِراحَت
دیکشنری عربی به فارسی
بِكَرَاهَةٍ
بِكَرَاهَةٍ
با کِراهَت، با نَفرَت
دیکشنری عربی به فارسی
بِبَردَةٍ
بِبَردَةٍ
با بی مِیلی، با سَرما
دیکشنری عربی به فارسی