بارد بارد سرد، لوس، بی مزه، برنده سرد خنک مقابل حاد گرم، ناخوشایند بی مزه، لطیفه بارد، بی ذوق بی لطف، عنین آنکه مباشرت نتواند کرد، یکی از مزاج های نه گانه طب قدیم سرد، جمع بوارد، بارد بر دو گونه است. بارد بالفعل مانند برف و بارد بالقوه مانند کاهو و کاسنی فرهنگ لغت هوشیار
بخرد بخرد باخرد، هوشیار، عاقِل، دانا، خِرَدمَند، داناسَر، لَبیب، خِرَدومَند، اَریب، فَرزانِه، نیکورای، صاحِب خِرَد، فَرزان، راد، مُتَدَبِّر، حَصیف، پیردِل، مُتِفَکِّر، خِرَدپیشِه، فَروهیدِه، خِرَدوَر فرهنگ فارسی عمید
بارد بارد سرد، خنک، کنایه از بی مزه، خنک، کنایه از کسی که معاشرت با او خوشایند نیست، بی ذوق، در طب قدیم مزاج سرد، سرد فرهنگ فارسی عمید