معنی بَاعَ
بَاعَ
فروختن، او فروخت
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با بَاعَ
جَاعَ
جَاعَ
ضَعف کَردَن بِه دَلیل گُرُسنِگی، او گُرُسنِه بود
دیکشنری عربی به فارسی