معنی أَفسَدَ
أَفسَدَ
فاسد کردن، او خراب کرد، بی اثر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با أَفسَدَ
أَكسَدَة
أَكسَدَة
اُکسایِش، اُکسیداسِیون
دیکشنری عربی به فارسی
أَكَّدَ
أَكَّدَ
تَأیید کَردَن، او تَأیید کَرد، دُوبارِه تَاکید کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَفلَسَ
أَفلَسَ
وَرشِکَست کَردَن، وَرشِکَست شُد
دیکشنری عربی به فارسی
أَفضَلَ
أَفضَلَ
بِهتَر شُدَن، بِهتَر
دیکشنری عربی به فارسی
أَفصَحَ
أَفصَحَ
اِظهار کَردَن، او فاش کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
أَفزَعَ
أَفزَعَ
مُضطَرِب کَردَن، او وَحشَت کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
أَفرَطَ
أَفرَطَ
بار زیاد کَردَن، زیادِه رَوی کَرد، ضایِع کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَرشَدَ
أَرشَدَ
مُشاوِرِه دادَن، او راهنَمایی کَرد، راهنَمایی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَرسَلَ
أَرسَلَ
فِرِستادَن، اِرسال کُنید، اِرسال کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی