معنی أَصلَحَ
أَصلَحَ
مبدع بودن، اصلاح کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با أَصلَحَ
أَفلَسَ
أَفلَسَ
وَرشِکَست کَردَن، وَرشِکَست شُد
دیکشنری عربی به فارسی
أَفصَحَ
أَفصَحَ
اِظهار کَردَن، او فاش کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
أَغلَقَ
أَغلَقَ
مَحصور کَردَن، بَستَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَعلَنَ
أَعلَنَ
اِعلام کَردَن، اِعلام کُنید، عَلامَت دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَظلَمَ
أَظلَمَ
تاریک کَردَن، تاریک تَر شُد
دیکشنری عربی به فارسی
أَطلَقَ
أَطلَقَ
پَخش کَردَن، او شِلّیک کَرد، راه اَندازی کَردَن، آزاد کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَهلَكَ
أَهلَكَ
خَراب کَردَن، او نابود کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
أَصلَع
أَصلَع
کَچَل، طاس
دیکشنری عربی به فارسی
صَلَحَ
صَلَحَ
تَرمیم کَردَن، آشتی
دیکشنری عربی به فارسی