معنی أَربَكَ
أَربَكَ
سردرگم کردن، ژست گرفتن، مضطرب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با أَربَكَ
أَرشَدَ
أَرشَدَ
مُشاوِرِه دادَن، او راهنَمایی کَرد، راهنَمایی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَرسَلَ
أَرسَلَ
فِرِستادَن، اِرسال کُنید، اِرسال کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَربَعَة
أَربَعَة
چَهار
دیکشنری عربی به فارسی
أَدرَكَ
أَدرَكَ
دَرک کَردَن، مُتِوَجِّه شُدَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَخبَرَ
أَخبَرَ
اِطِّلاع دادَن، او گُفت
دیکشنری عربی به فارسی
أَحبَطَ
أَحبَطَ
نااُمید کَردَن، او نااُمید شُدِه بود
دیکشنری عربی به فارسی
أَجبَرَ
أَجبَرَ
وادار کَردَن، او مَجبور شُد
دیکشنری عربی به فارسی
أَثبَتَ
أَثبَتَ
حِفظ کَردَن، ثابِت کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
أَهلَكَ
أَهلَكَ
خَراب کَردَن، او نابود کَرد
دیکشنری عربی به فارسی