معنی أَبعَدُ
أَبعَدُ
دورترین، دور
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با أَبعَدُ
أَبيَسُ
أَبيَسُ
کُهنِه تَرین
دیکشنری عربی به فارسی
يَصعَدُ
يَصعَدُ
صُعود کَردَن، او بالا مِی رود
دیکشنری عربی به فارسی
أَبَد
أَبَد
جاوِدانِگی، بَرایِ هَمیشِه
دیکشنری عربی به فارسی