معنی انحَنَى
انحَنَى
دم زدن، خم شده، قوز کردن، منحنی شدن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با انحَنَى
اِنحَنَى
اِنحَنَى
خَم شُدَن، خَم شُدِه، لَمس
دیکشنری عربی به فارسی
انحَنى
انحَنى
اُفتادَن، خَم شُدِه، شیب داشتَن
دیکشنری عربی به فارسی