ترجمه انتقدَ به فارسی - دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با انتقدَ
انتقام
- انتقام
- کینه کشیدن از کسی، کینه توزی، سزای کار بد را دادن
فرهنگ لغت هوشیار
انتقاض
- انتقاض
- پیمان شکنی، پیچ و تاب گرفتن از ریسمان شکستن گسیختن (تاب رسن پیمان و جز آن)، تباه شدن، پیمان شکنی پیمان گسلی، جمع انتقاضات
فرهنگ لغت هوشیار
انتقاش
- انتقاش
- نگارستن نگاشتن، نگاراندن نقش پذیرفتن نگار بستن: انتقاش صور، جمع انتقاشات
فرهنگ لغت هوشیار