جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با افترض

افترا

افترا
شاخچه هزار شاخچه بر خویش بسته ام طالب اگر چه به غیر درافتم ببین چه هابندم (طالب آملی) سپزگی تهمت زدن، بدروغ نسبت خیانت یا عمل بد بکسی دادن، بهتان، دروغ گفتن بر کسی و بهتان، تهمت تهمت زدن، بدروغ نسبت خیانت یا عمل بد بکسی دادن، بهتان
فرهنگ لغت هوشیار

مفترض

مفترض
انگاشته، بایا بایسته فرض کرده شده واجب گردیده فریضه کرده شده، واجب لازم
فرهنگ لغت هوشیار

مفترض

مفترض
فرض کرده شده، واجب گردیده، فریضه کرده شده، واجب، لازم
مفترض
فرهنگ فارسی معین

افتراض

افتراض
فریضه کردن و واجب گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سنت ساختن و واجب گردانیدن خدای احکام را بر بندگان. (از اقرب الموارد). واجب کردن. (تاج المصادر بیهقی). فَرض. (یادداشت مؤلف). مفترض الطاعه، آنکه اطاعت امر او واجب است.
لغت نامه دهخدا

افترا

افترا
مأخوذ از تازی، نسبت دروغ و کذب بکسی. تهمت و اسناد خیانت. هر چیز ناحق و برخلاف واقع. (ناظم الاطباء). همان افتراء عربی است که در کتابت و تلفظ فارسی همزۀ آن ساقط شده است. بهتان. (غیاث اللغات). تهمت. بهتان، پشیزه را میان دو پشیزه اش برآوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا