جدول جو
جدول جو

معنی یوک

یوک
سیخ آهنی که بالای تنور می گذارند و چیزی را که می خواهند بریان کنند به آن می آویزند، بالشتکی که خمیر نان را روی آن پهن و نازک می کنند و به تنور می زنند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با یوک

یوک

یوک
نابند، نان بند، رفیده یعنی گرد بالشی که ازلته دوخته و خمیر نان را تنک کرده به روی آن گسترانند و بر تنور چسبانند، (از برهان) (ناظم الاطباء)، آنچه نان بر آن نهند و در تنور کنند، (انجمن آرا) (آنندراج)، سیخ آهنی که بر بالای تنور نهند وبریان را بر آن آویزند، (ناظم الاطباء) (از برهان)
لغت نامه دهخدا

دیوک

دیوک
جمع دیک، خروسان دیو کوچک، زالو، کرم گونه ای که در پشمینه ها افتد و تباه کند دیوک بید
فرهنگ لغت هوشیار