جدول جو
جدول جو

معنی مالرو

مالرو
ویژگی راه باریکی که فقط چهار پایان یا مردم پیاده می توانند از آن عبور کنند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مالرو

مال رو

مال رو
ستور رو راه مال رو. راهی که از آن چارپایان (اسب و استر و خر) عبور کنند
فرهنگ لغت هوشیار

مال رو

مال رو
راه باریکی که در اثر رفت و آمد چهارپایان درست شده باشد
مال رو
فرهنگ فارسی معین

مالمو

مالمو
بندری در جنوب سوئد و بر کنار ’ارسن’ واقع است و 254300 تن سکنه دارد و یکی از مراکز کشتی سازی است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

ماهرو

ماهرو
ماهروی، آنکه روی وی مانند ماه باشد، (ناظم الاطباء)، ماهرخ، ماهروی، زیباروی:
چرا باده نیاری ماهرویا
که بی می صبر نتوان بر قلق بر،
طاهر بن فضل چغانی،
بتان ماهرو با ساقیان سیمتن خواند
پریرویان شنگ و مطربان رودزن خواند،
فرخی،
گروهی ماهرویان را به خدمت برهمن خواند
نگاری ازچگل خواند نگاری از ختن خواند،
فرخی،
در او مسکن ماهرویان مجلس
در او خانه شیرگیران لشکر،
فرخی،
مجلس نیکو آراسته و غلامان ماهرویان بسیار ایستاده و مطربان همه خوش آواز در میان، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 185)، و صد صف غلام و کنیز ماهرو بایستادند، (قصص الانبیاء ص 77)، از این جعدمویی، سمن بویی، ماهرویی، (سندبادنامه ص 235)، مرا به دست غم سپرده و خود با ماهرویان به تماشا و عشرت مشغول شده، (سندبادنامه ص 158)،
بر آن ماهرو شه چنان مهربان
که جز یاد او نامدش بر زبان،
نظامی،
به مشکو رفت پیش مشک مویان
وصیت کرد با آن ماهرویان،
نظامی،
هزاران ماهرویان قصب پوش
همه دُر در کلاه و حلقه در گوش،
نظامی،
کنیزکی ماهرو پیشش فرستاد،
(گلستان)،
ماهرویا مهربانی پیشه کن
سیرتی چون صورت مستحسنت،
سعدی،
سرکوی ماهرویان همه روز فتنه باشد
ز معربدان و مستان و معاشران و رندان،
سعدی،
دامن کشان همی رفت در شرب زر کشیده
صد ماهرو ز رشکش جیب قصب دریده،
حافظ،
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هزار جامۀ تقوی و خرقۀ پرهیز،
حافظ،
دم از ممالک خوبی چو آفتاب زدن
ترا رسد که غلامان ماهرو داری،
حافظ
لغت نامه دهخدا

مالرب

مالرب
شاعر غزلسرای فرانسوی (1555-1628م.) با آنکه اشعارش فاقد قوه تخیل است ولی دارای قدرت و روشنی و وزنی مطبوع است. او در مقام شاعری مبدع و نوآور بود و بر زبان و شعر فرانسه نفوذ کرد. ’بوالو’ درباره وی گفته: ’بالاخره مالرب آمد...’. او مورد ستایش نامداران کلاسیک فرانسه قرار گرفت و دو قرن سرمشق گویندگان زبان فرانسه بود. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا