جدول جو
جدول جو

معنی مال گزار

مال گزار
کسی که اموالی از محلی جمع آوری کند و به مخدوم خود یا دولت تحویل بدهد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مال گزار

مال گزار

مال گزار
هیر گزار کسی که مالی را که از اراضی و املاک بدست آورده تحویل مخدوم یا دولت دهد. توضیح این کلمه را در فرهنگها مالگذار نوشته اند و آن صحیح نیست
فرهنگ لغت هوشیار

مال گزار

مال گزار
کسی که مالی را که از اراضی و املاک بدست آورده، تحویل مخدوم یا دولت دهد. این کلمه را در فرهنگها ’مالگذار’ نوشته اند و آن صحیح نیست. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مالگذار شود
لغت نامه دهخدا

مال گذار

مال گذار
کسی که مال تحصیل اراضی در سر کار ادا نماید. (آنندراج). و رجوع به مال گزار شود، ملاک وآنکه ملک خود را در تحت حکومت نگاهدارد. (ناظم الاطباء) ، مستأجر و رعیت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کار گزار

کار گزار
انجام دهنده کار، عامل مامور (حکومت) : (کار گزاران و قاصدان سلاطین روزگار بسیار بگرمینه میگذرند) (انیس الطالبین بخاری. نسخه خطی کتابخانه دهخدا 154) ، (وزارت خارجه قدیم) مامور وزارت خارجه در شهرهایی که قنسولهای خارجی اقامت داشتند و او مامور رسیدگی بامر یکی از طرفین دعوی - در صورت تابعیت ایران - و مذاکره با قنسولها بود. توضیح در عهد قاجاریه بدین معنی غالبا} کار گذار {مینوشتند، کسی که کار های بانک را در شهری دیگر انجام دهد. توضیح بهمه این معانی بخطا} کار گذار {نوشته و مینویسند کار گذار
کار گزار
فرهنگ لغت هوشیار

باج گزار

باج گزار
باج دهنده. (آنندراج). مالیات بده. آنکه بکسی باج میدهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

عمل گزار

عمل گزار
عمل دار. انجام دهنده عمل دیوانی. بعهده دارندۀ عمل
لغت نامه دهخدا

مصالح گزار

مصالح گزار
مصلحت گزار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مصلحت گزار شود
لغت نامه دهخدا