جدول جو
جدول جو

معنی لبدیسان

لبدیسان
تیره ای از رستنی های گل دار که گل آن ها دارای دو لب است مانند نعنا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با لبدیسان

لبدیسان

لبدیسان
یا تیره نعناعیان. گیاهان این تیره همه علفی و بحالت خودرو در مزارع و کوه ها و صحاری میرویند. یکی از علائم شناسائی آنها کرکهای مخصوصی است که بر روی برگهای آن دیده می شود و بر روی این کرکها کیسۀ کوچکی است که پردۀ نازکی آن را پوشانده و در آن کیسه اسانسهای معطر قرار گرفته که اگر دست به برگها برسد پرده پاره شده اسانس پراکنده میشود بسیاری از گیاهان این تیره را برای استفاده بمقدار زیاد میکارند. برگهای آنها همه ساده و متقابل و پوشیده از کرکهای اسانسی است. ساقۀ آنها چهارگوشه و در مقطع آن یک استوانۀ مرکزی و یک حلقه پوستی است که در چهار گوشۀ آن کلانشیم بسیار تشکیل یافته است. گلهای آن نامنظم و اندکی شبیه به میمونیان است. کاسۀ آنها دارای پنج کاسبرگ بهم چسبیده است که دو عدد آنها که در پایین قرار گرفته اندکی بلندترند. جام آنها به شکل لوله ای است که پنج دندانه دارد سه دندانۀ پائین بلندتر و دو دندانۀ بالا کوتاهتر و تشکیل دو لب نامساوی میدهند به این جهت است که آنها را لبدیس نامیده اند. پرچمهای آنها به داخل گلبرگها چسبیده و شمارۀ آنها چهار است. مادگی آنها دارای دو خانه است که هر یک دو تخمه دارند و پس از رسیدن در تخمدان آنها چهاردانه جداگانه ساخته میشود. این تیره از حیث گلها مانند میمونیان و از حیث تخمدان شبیه گاوزبانیان میباشند. جنس های مهم این تیره از اینقرارند: 1- پودنه 2- آویشن شیرازی 3- آویشن کوهی 4- فرنجمشک 5- مریم گلی 6- مریم نخودی 7- اکلیل الجبل 8- مرزنگوش 9- بادرنجبویه 10- زوفا 11- مرزه 12- گزنه سفید 13- اسطوخودوس 14- ریحان سبز.
مورد استعمال نعنائیان: اگر چه بعض از نعنائیان در نقاط مرطوب میرویند ولی اغلب آنها در نقاط خشک دارای اسانس های تندتر و بیشتر مورد استفاده قرار میگیرند. اسانس های آنها محرک، مقوی قلب و گاهی جوشاندۀ آنها بعنوان محرق و سائیدۀ آنها برای تقویت جهاز هضم بکار میرود. اسانس های آنها بنام تیمول و مانتل و لاواند در داروسازی مصرف بسیار دارد. (گیاه شناسی گل گلاب صص 246- 249)
لغت نامه دهخدا

لردبسان

لردبسان
دهی، واقع در دوازده فرسنگی مشرق بستک به فارس. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

بدیشان

بدیشان
به ایشان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). به آنان:
بدیشان بگفت آنچه در خواب دید
جز آن هرچه از کاروانان شنید.
فردوسی، حقیر پنداشتن کسی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، نکوهیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بد و زشت گفتار گردیدن. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، حقیر شدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

لدیدان

لدیدان
تثنیۀ لدید. دو کرانۀ گردن پس گوش، دو کرانۀ وادی. (منتهی الارب) ، دو پهلوی رود. (مهذب الاسماء) ، دو جانب از هر چیزی. (منتهی الارب). ج، اَلِدَه
لغت نامه دهخدا

لیدیان

لیدیان
ناحیتی به آسیای صغیر، (ایران باستان ج 2 ص 1472)
لغت نامه دهخدا

لبسان

لبسان
یونانی تازی گشته سپندان دشتی از گیاهان گونه ای خردل خردل صحرایی
لبسان
فرهنگ لغت هوشیار