جدول جو
جدول جو

معنی گاز آنبر

گاز آنبر
آلتی که با آن میخ را از چیزی بیرون می آورند یا با آن دندان را می کشند، میخ کش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گاز آنبر

گاز انبری

گاز انبری
منسوب به گاز انبر یا حرکت (محاصرهء) گاز انبر. دوستون نظامی را از یک نقطه بشکل دو تیغه گاز انبر یا عدد (7) برای محاصره دشمن فرستادن بنحوی که چون نزدیک دشمن رسند بتدریج دو ستون مانند لبه های گاز انبر بیکدیگر نزدیک گردند و دشمن را مغلوب کرده بیکدیگر پیوندند
فرهنگ لغت هوشیار

گاو عنبر

گاو عنبر
پستاندار عظیم الجثۀ دریائی شبیه به وال که در دریا میماند. گویند عنبر فضلۀ او است. (از آنندراج) (از غیاث). کاشالوت، ماهی عنبر، بالۀ لطمیه، گاو بحری. قال الزمخشری سمعت ُ ناساً من اهل مکه یقول هو (ای العنبر) صفع ثور فی بحر الهند. (تاج العروس) و رجوع به عنبر و گاو بحری، گاو عنبری و گاو عنبرین و رجوع به قطاس و قیطوس و بحری قطاس و پرچم شود:
ز مار مهره برآری ز ابر مروارید
ز گاو عنبر سارا ز یاسمن زنبق.
انوری.
گاو عنبر برهنه تن پیوست
خر بربط بریشمین افسار.
خاقانی.
گاو عنبرفکن از طوس به دست آرم لیک
بحر اخضر نه به عمان به خراسان یابم.
خاقانی.
شیربزمینم نه آن شیری که بینی صولتم
گاو زرینم نه آن گاوی که یابی عنبرم.
خاقانی.
بحر دیدستی که خیزد گاو عنبرزای ازو
گاو بین زو بحر نوشین هر زمان انگیخته.
خاقانی.
گر بیهنر بمال کند کبر بر حکیم
کون خرش شمار اگر گاو عنبر است.
سعدی.
مولانا هاتفی در معراج رسول علیه الصلوه والسلام گفته:
ز الطاف او شور دیگر شده
ز بوی خوشش گاو عنبر شده.
(از شعوری)
لغت نامه دهخدا

گازانبر

گازانبر
قیچی، مقراض، یک نوع ابزاری است که در کارهای آهنگری و زرگری و غیره به کار می رود
گازانبر
فرهنگ فارسی معین

گازانبر

گازانبر
آلت آهنین شبیه انبردست که میخ از تخته بدان بیرون کشند. کلبتین. رجوع به گاز شود
لغت نامه دهخدا