جدول جو
جدول جو

معنی کیسه داران

کیسه داران
گروهی از پستانداران که در زیر شکم آن ها کیسه ای است که بچه های خود را در آن می پرورانند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کیسه داران

کیسه داران

کیسه داران
راسته ای است از پستانداران پست جزو دستۀ بی جفتان که جنس مادۀ آن در حالت بارداری فاقد جفت است و بنابراین جنین در رحم نمی تواند تغذیه کند لذا به محض آنکه مدت کمی (در حدود یک هفته) از لقاح تخمک گذشت و جنین هنوز در دورۀ اولیۀ نمو خود می باشد و تقربیاً به اندازۀ لوبیایی است، از رحم خارج می شود و مادر جنین را با پوزۀ خود برداشته، در کیسه ای که پایین شکمش دارد، قرار می دهد و بقیۀ پرورش جنین در این کیسه انجام می شود و هم در آنجا به علت وجود غده های مترشح شیر تغذیه و رشد می کند. وجه تسمیۀ این راسته از پستانداران به واسطۀ وجود همین کیسه است که در حکم رحم ثانی برای نوزاد می باشد، به همین جهت این پستانداران را جانوران دورحمی نیز گفته اند. کانگورو، ساریگ، دازیور جزو جانوران این راسته اند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

ریسه داران

ریسه داران
رستنی هایی که سلول های آن ها یکسان و همانند است، گیاهان نهان زا که فاقد ریشه، ساقه و برگ هستند مانند قارچ، جلبک و گل سنگ
ریسه داران
فرهنگ فارسی عمید

ریسه داران

ریسه داران
گیاهانی که از سلول های ساده تشکیل شده فاقد ریشه و برگ و ساقه می باشند
فرهنگ فارسی معین

ریسه داران

ریسه داران
رستنی هایی که یاخته های آنها یکسان است. (لغات فرهنگستان). ریسه داران مشتمل بر باکتریها و قارچها و گلسنگها است که تمام آنها از ریسه های یکنواخت تشکیل یافته اند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 124)
لغت نامه دهخدا

کیسه وران

کیسه وران
حیوانات کیسه دار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کیسه داران شود
لغت نامه دهخدا

کیسه دار

کیسه دار
آنکه دارای کیسه است، شخصی را گویند که چیزها بهنگام ارزانی بخرد و نگاه دارد و در ایام گرانی بفروشد
فرهنگ لغت هوشیار

کیسه دار

کیسه دار
کیسه دارنده. آنکه دارای کیسه (پول و غیره) است. (فرهنگ فارسی معین) ، شخصی را گویند که چیزها را به هنگام ارزانی بخرد و نگاه دارد تا زمانی که آن جنس به غایت گرانی رسد، آنگاه بفروشد. (فرهنگ جهانگیری). شخصی را گویند که چیزها به وقت ارزانی بخرد و نگاه دارد و در ایام گرانی بفروشد. (برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که در ارزانی چیزها را به امید گرانی ذخیره کند. (آنندراج). محتکر. (فرهنگ فارسی معین). قُسطار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
کفر و دین را نیست در بازار عشق
کیسه داری چون خم گیسوی تو.
سنائی (از جهانگیری).
هم اکنون این بازرگان برسد و نرخ صندل من کساد پذیرد، بروم و به حیلت صندلها از وی جدا کنم، پس بر شکل بیاعان و هیأت کیسه داران بیرون آمد و قدری چوب صندل با خود آورد. (سندبادنامه ص 300).
از بس به زخمهای جگر کیسه کرده اند
دلشاد گشته ام که شدم مرد کیسه دار.
میر الهی همدانی (از آنندراج).
، بردارندۀ کیسه، قاصد و پیک. (ناظم الاطباء) ، جانوری از راستۀ کیسه داران. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کیسه داران شود
لغت نامه دهخدا