جدول جو
جدول جو

معنی غنچه خسب

غنچه خسب
کسی که در سرما به سبب نداشتن پوشاک دست و پای خود را جمع کند و بخوابد، غنچه خواب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غنچه خسب

غنچه خسب

غنچه خسب
کسی که به سبب سرما و نبودن روانداز دست و پای خود را جمع کرده بخوابد
فرهنگ فارسی معین

غنچه خسپ

غنچه خسپ
کسی که به سبب نبودن پوشش دست پای خود را جمع کرده بخوابد، بچه لوند، رند خراباتی
فرهنگ لغت هوشیار

غنچه خسپ

غنچه خسپ
کنایه از کسی که بسبب بی پوششی دست و پای خود را جمع کرده بخوابد. چنانکه این حالت در مفلسان و تهیدستان ظاهر شود، و بعضی از فضلای شعرا کنایه از بچۀ لوند نوشته اند. (از بهار عجم) (آنندراج). آواره. رند خراباتی. (ناظم الاطباء). رجوع به غنچه خسپیدن شود:
سیر کوی تو چه حاجت به گلستان دارد
غنچه خسپان تو در سایۀدیوار تو بس.
محسن تأثیر (از بهار عجم).
در آغوش گلم از غنچه خسپان برون در
نباشد این چمن را شبنم از من پاکدامان تر.
صائب (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا

غنچه خواب

غنچه خواب
کسی که به سبب نبودن پوشش دست پای خود را جمع کرده بخوابد، بچه لوند، رند خراباتی
فرهنگ لغت هوشیار

غنچه خواب

غنچه خواب
بمعنی غنچه خسپ. (بهار عجم) (آنندراج). رجوع به غنچه خسپ شود:
در آن گلزار غنچه خواب خونریز
همه بالین و بستر خواب و خونریز.
حکیم زلالی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا

غنچه لب

غنچه لب
آنکه دهانش تنگ و لبانش بسان غنچه فراهم آمده، معشوق محبوب
غنچه لب
فرهنگ لغت هوشیار

غنچه لب

غنچه لب
آنکه دهان وی تنگ و لبانش فراهم آمده بسان غنچه باشد. لقب محبوب و معشوق:
ای سرو غنچه لب ز گلستان کیستی
و ای ماه روزوش ز شبستان کیستی ؟
خاقانی.
عنوان بود نمک چش مکتوب سربمهر
زآن غنچه لب وظیفۀ من یک سخن بس است.
صائب (از بهار عجم).
مینای غنچه پر ز شراب تبسم است
امشب کدام غنچه لب از گلستان گذشت.
شوکت (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا

غنچه آب

غنچه آب
حباب. (فرهنگ رشیدی). کنایه از حباب. (انجمن آرا). حباب آب. (آنندراج). کنایه از حباب است و آن شیشه مانندهایی باشد که دروقت باریدن باران در روی آب بهم زنند. (برهان قاطع). غنجۀ آب. حبابه. سوارک. کوپله. غوزه. غوزۀ آب
لغت نامه دهخدا