جدول جو
جدول جو

معنی سکاهن

سکاهن
نوعی رنگ سیاه مرکب از سرکه و آهن که با آن چرم یا پارچه را رنگ کنند، برای مثال وآنگهی پیش راح ریحانی / کرد باید سکاهن افشانی (نظامی۴ - ۶۸۷)
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سکاهن

سکاهن

سکاهن
نوعی رنگ سیاه که از سرکه و آهن ترتیب دهند و بدان جامه و اشیا دیگر را رنگ کنند و بیشتر کفشدوزان به جهت رنگ کردن چرم سازند سرکه آهن
فرهنگ لغت هوشیار

سکاهن

سکاهن
نوعی رنگ سیاه که از سرکه و آهن ترتیب دهند و بدان جامه و اشیاء دیگر را رنگ کنند و بیشتر کفشدوزان به جهت رنگ کردن چرم سازند، سرکه آهن
فرهنگ فارسی معین

سکاهن

سکاهن
رنگ سیاهی را گویند که از سرکه و آهن ترتیب دهند و بدان جامه و چیزهای دیگر رنگ کنند و بیشتر کفشدوزان به جهت چرم رنگ کردن سازند. (برهان). رنگی که چرم گران از سرکه و آهن سازند برای سیاه کردن چرم و در اصل سک آهن بود. (آنندراج) (رشیدی) (غیاث) :
اندر سکاهن شب و نیلاب آسمان
نوجامه ای دورنگ بهر مه برآورید.
خاقانی.
در پردۀ خمآهنی ابر سکاهنی
رنگ خضاب بر سر دنیابرافکند.
خاقانی.
وآنگهی پیش راح ریحانی
کرد باید سکاهن افشانی.
نظامی.
کسی را که جانش بآهن گزم
بسی جامه ها در سکاهن رزم.
نظامی
لغت نامه دهخدا

سکانه

سکانه
دهی از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، دارای 233 تن سکنه و آب آن از قنات و چاه است. محصول آن چغندر و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

سفاهن

سفاهن
شانۀ زلف و گیسو. (برهان) (آنندراج) :
سفاهن را دهن پر مشک از آن شد
که فراش ره هندوستان شد.
نظامی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

کاهن

کاهن
روحانی مسیحی یا یهودی، روحانی اقوام باستان مانند بابلیان و مصریان، غیب گو
کاهن
فرهنگ فارسی عمید

سکان

سکان
دنبالۀ هواپیما یا کشتی، آلتی در دنبالۀ کشتی برای حرکت دادن کشتی از سمتی به سمت دیگر
جمعِ واژۀ ساکِن، ساکنین
کسی که کارد و چاقو می سازد
سکان
فرهنگ فارسی عمید