جدول جو
جدول جو

معنی سعد

سعد
گیاهی که در جاهای مرطوب می روید و در بیخ آن غده هایی تولید می شود که خوش طعم و ماکول است، مشک زمین، مشک زیرزمین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سعد

سعد

سعد
خجسته، مبارک
سعد اکبر: در علم نجوم سیارۀ مشتری، سعدالسعود
سعد ذابح: یکی از منازل قمر، دو ستارۀ روشن که در جای ذبح یکی از آن ها ستارۀ کوچکی است که گویی می خواهد آن را ذبح کند، برای مِثال سعد ذابح سر بریدی هر شکاری را که شاه / سوی او محور ز خط استوا کردی رها (خاقانی - ۲۰)
سعد
فرهنگ فارسی عمید

سعد

سعد
دوایی است. که آن را به ترکی تپلاق گویند و بهترین آن کوفی است. (برهان). بیخ نباتی است که به هندی ناگرموتها گویند. (آنندراج) (غیاث). مشک زیرزمین. (زمخشری). نباتی است که ریشه گیاهی دارد برنگ سیاه و دارای بوی خوشی است. (از اقرب الموارد). بیخی است بقدر زیتون و بزرگتر ازآن و سیاه و اندرونش سفید و خوشبو و به فارسی مشک زمین و به ترکی تپلاق و در تنکابن اسکتو نامند، برگش شبیه برگ گندنا و از آن درازتر و باریکتر و با صلابت واندک خشونت و کم عرض و... (از تحفۀ حکیم مؤمن). بیخ گیاهی است خوشبو به فارسی مشکو زیرزمین و بهندی موته در اندمال جراحات مشکله منفعت عظیم دارد. (منتهی الارب). رجوع به اختیارات بدیعی و الفاظالادویه شود
لغت نامه دهخدا

سعد

سعد
تیره ای از قبیلۀ آل کثیر از قبایل عرب خوزستان. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 91)
لغت نامه دهخدا

سعد

سعد
ابن حسن بن سلیمان ابومحمد ثوراتی حرانی نحوی. ادیب شاعر و بشام و عراق رفت و در بغداد سکونت جست در آنجا از ابن منصور علم آموخت و در نحو عارف و در نظم و نثر نیکو شعر میگفت. وی بسال 580 درگذشت. (معجم الادباء ج 4 ص 230). رجوع به روضات ص 113 شود
میرعلیشیر آرد مولانا سعد طبعی خوب متصرف دارد وخیال انگیز است مثل کمال و این مطلع زیبا از اوست:
برگ گل نیست که افتاده بطرف چمنست
پنبۀ داغ دل بلبل خونین کفن است.
(مجالس النفایس ص 259)
لغت نامه دهخدا