جدول جو
جدول جو

معنی دیرفرست

دیرفرست
تلگراف غیر فوری که پس از تلگراف های فوری در هنگامی که سیم های تلگراف آزاد است مخابره شود
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دیرفرست

دیرفرست

دیرفرست
در اصطلاح دستگاه مخابرات تلگرافی، تلگرافی است که در موقع آزادی سیمهای تلگراف مخابره شود. تلگراف غیر فوری. پیشتر ’دیفره’ گفته میشد که لغتی است فرانسوی
لغت نامه دهخدا

دیر فرست

دیر فرست
تلگرافی که در موقع آزادی سیمهای تلگراف مخابره شود تلگراف غیر. فوری
فرهنگ لغت هوشیار

دیوفرسا

دیوفرسا
دیوفرسای. آبله و جوششی است که از خواب موحش و هولناک بر لب مردم پدید آید. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

دیرفطرس

دیرفطرس
ابوالفرج گویداین دیر در اطراف دمشق در نواحی بنی حنیفه در ناحیۀغوطه است و محل زیبا و شگفت انگیزی است دارای بستانهای زیاد و درختان و آب فراوان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

درپرست

درپرست
خادم. نوکر. درباری. خدمتگزار دربار. درپرستنده. پرستندۀ در. سرسپرده و علاقه مند و هواخواه دربار:
هر آنگه کزین لشکر درپرست
بنالد بر ما یکی زیردست.
فردوسی.
نباید که بر زیردستان ما
ز دهقان و از درپرستان ما.
فردوسی.
بدو شادمان زیردستان او
چه شهری چه از درپرستان او.
فردوسی.
بزرگان همه زیردست منند
به بیچارگی درپرست منند.
فردوسی.
چهارم که با زیردستان خویش
همان با کهن درپرستان خویش.
فردوسی.
بدان تا چنین زیردستان ما
گر از لشکری درپرستان ما.
فردوسی.
، آنکه دایم مقیم در خانه معشوق یا محبی است. مخلص. هواخواه. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
بازدر بستندش و آن درپرست
بر همان امید آتش پا شده ست.
مولوی
لغت نامه دهخدا

درپرست

درپرست
در پرستنده. پرستندۀ در. پرستندۀ گوهر. جواهرخواه. مال دوست. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
در سر حیوان خدا ننهاده ست
کو بود در بند لعل و درپرست.
مولوی.
رجوع به دُر شود
لغت نامه دهخدا