جدول جو
جدول جو

معنی دروازه بان

دروازه بان
ورزشکاری که درون دروازه ایستاده و از ورود توپ به آن جلوگیری می کند، نگهبان دروازه، پاسبان در شهر یا در قلعه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دروازه بان

دروازه بان

دروازه بان
آنکه مامور حفاظت دروازه شهر یا قلعه است، پاسبان دروازه، (فوتبال) محافظ دروازه گلر
فرهنگ لغت هوشیار

دروازه بان

دروازه بان
حاجب. بواب. (آنندراج). دروازه وان. دراب. (یادداشت مرحوم دهخدا). پاسبان دروازه. (ناظم الاطباء) :
مانا که هست گردون دروازه بان دربند
اجری است آن دو نانش زانعام شاه کشور.
خاقانی.
پس آنگه به دروازه ها تاختند
ز دروازه بانان سر انداختند.
ملا عبداﷲ هاتفی (از آنندراج).
، دراصطلاح بازی فوتبال، محافظ دروازه. گلر.
لغت نامه دهخدا

دروازه وان

دروازه وان
دروازه بان. دراب. (یادداشت مرحوم دهخدا). بواب. و رجوع به دروازه بان شود
لغت نامه دهخدا

دروازه گاه

دروازه گاه
چیزی که پیش کوهۀ زین از زیادت پهلوی زین است و معرب آن دَرْواسَج است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

دروازه شکن

دروازه شکن
دروازه شکننده. شکننده دروازه: پنج پیل نر خیاره و پنج مادۀ دیوارافکن دروازه شکن بباید باشد که بکار آید شهری را که حصار گیرند. (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 400)
لغت نامه دهخدا

دروازبان

دروازبان
دروازه بان. بواب و دربان و کسی که حافظ و پاسبان و نگهبان دروازۀ شهر و قلعه و جز آن می باشد، کسی که محافظ و پاسبان راه عبور از کوه و دره وجز آن بود. (ناظم الاطباء). رجوع به دروازه بان شود
لغت نامه دهخدا