معنی خف
- خفخَف
- هر چیز خشک مانند گیاه خشک یا پنبه که زود آتش می گیرد و برای روشن کردن آتش به کار می بردند، برای مثال کزاو بتکده گشت هامون چو کف / به آتش همه سوخته همچو خف (عنصری - ۳۵۷)هر چیز خشک مانند گیاه خشک یا پنبه که زود آتش می گیرد و برای روشن کردن آتش به کار می بردند، برای مِثال کزاو بتکده گشت هامون چو کف / به آتش همه سوخته همچو خف (عنصری - ۳۵۷)
فرهنگ فارسی عمید