معنی چهاربندی چهاربندی توبره پشتی که چهاربند دارد و بعضی از مسافران پیاده و دهقانان به پشت خود می بندند فرهنگ فارسی عمید
چهاربندی چهاربندی توبرۀ پشتی که چهاربند دارد و مسافران پیاده و روستائیان آن را به پشت بندند. (فرهنگ فارسی معین) ، ریسمانی که سوار تازه کار را با آن بر اسب بندند تا سوارکاری بیاموزد. رجوع به چاربندی شود لغت نامه دهخدا
چهار بندی چهار بندی توبره پشتی که چهار بند دارد و مسافران پیاده و روستاییان آنرا بپشت خود بندند فرهنگ لغت هوشیار
چاربندی چاربندی توبره پشتی که چهار بند دارد و مسافران پیاده و روستاییان آنرا بپشت خود بندند فرهنگ لغت هوشیار
چاربندی چاربندی چهاربندی، توبره پشتی که چهاربند دارد و بعضی از مسافران پیاده و دهقانان به پشت خود می بندند فرهنگ فارسی عمید
چهاربند چهاربند چهارمفصل، دو مفصل دست و دو مفصل زانو، کنایه از چهارعنصرست، کنایه از دنیا و عالم است. رجوع به چاربند شود لغت نامه دهخدا
چهار بند چهار بند دو مفصل دست یا آرنج و دو مفصل زانو، چهار مفصل، کنایه از دنیا و چهار عنصر فرهنگ فارسی عمید
چهاربرگی چهاربرگی حالت چهاربرگ. دارای چهاربرگ بودن. چهاربرگ داشتن. رجوع به چاربرگی شود لغت نامه دهخدا