معنی چوب گز - فرهنگ فارسی عمید
معنی چوب گز
- چوب گز
- چوبی باریک به اندازۀ نیم گز یا ۸ گره که با آن پارچه را ذرع می کنند
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با چوب گز
چوب گز
- چوب گز
- چوبی که بدان پارچه و غیر آن پیمایش کنند. (از غیاث اللغات) (آنندراج). چوبی که بدان چیز و یا جائی را بپیمایند. گز. (ناظم الاطباء). رجوع به چوب ذرع شود
لغت نامه دهخدا
چوب خط
- چوب خط
- قطعه چوبی که بر آن هر دفعه که از کسی چیزی به نسیه خرند خطی یا بردیگی پدید آرند تا گاه محاسبه آن خطوط و بریدگیها بر دفعات خرید دلیل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
چوب پا
- چوب پا
- چوب باریک و دراز که لنگان و یا بریدگان زیر بغل گیرند و بکمک آن راه روند
فرهنگ لغت هوشیار
چرب گو
- چرب گو
- چرب گفتار، چرب زبان، خوش سخن، برای مِثال همی رای زد با یکی چرب گوی / کسی کاو سخن را دهد رنگ وبوی (فردوسی - ۲/۲۶۰)
فرهنگ فارسی عمید
چوب پا
- چوب پا
- چوب باریک و بلندی شبیه عصا برای کمک در بهتر راه رفتن به اشخاصی که پایشان آسیب دیده است
فرهنگ فارسی عمید