بیماریی است که به سبب آن بول آدمی یا حیوانات دیگر قطره قطره میچکد و آن را بعربی تقطیرالبول خوانند. (از برهان). مرضی که بول قطره قطره بچکد و به تازی تقطیرالبول گویند. (جهانگیری). مرضی که میز یعنی بول قطره قطره چکد و به تازی تقطیرالبول گویند. (رشیدی). چکه چکه میزیدن و شاشیدن و آن مرضی است که بول آدمی قطره قطره چکدو آن را بعربی تقطیر البول گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). سلس البول، شاشیدن قطره قطره. شاش بند. (در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). چکه چکه آمدن بول. و رجوع به چکمیزک زده و چکمیزک شدن شود
دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چَشمَلان، تَشَن، حسب السودان، تَشمیزَج، چَشمَک، چَشام، چَشوم، چَشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو، چاکسی
دانه ای است سیاه و لغزنده که با نبات در چشم کشند و معرب آن تشمیزج است. (برهان) (آنندراج). تشمیزج و چاکسو. (ناظم الاطباء). دانه ای است بقدر بهدانه و مثلث و سیاه و براق که در داروهای چشم بکار برند و معرب آن جشمیزج است. (از منتهی الارب). جشمیزک. تشمیزک. داروی چشم. چشوم. و رجوع به تشمیزج و چاکسو و چشام و چشوم و چشم شود، چشم خانه است. و بعضی گویند لاغیه است. (بحر الجواهر)
سوزاک. نوعی بیماری که در مجرای بول آدمی به هم رسد، بیماری تقطیر بول که در مثانه پدید آید. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 337). چکمیزک. بیماری سلسلهالبول. و رجوع به چکمیزک شود