معنی جگرآگند جگرآگند تکه های پاک کردۀ رودۀ گوسفند که با گوشت یا جگر و چربی پر کرده و پخته باشند، جرغند، چرغند، چرغنده فرهنگ فارسی عمید
سحرآگند سحرآگند پر از سحر، جادوگر. ساحر: نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین نشان جان من است آن دو چشم سحرآگند. رودکی لغت نامه دهخدا
جگربند جگربند مجموع دل، جگر و شُش، مخصوصاً در گوسفند و گاو که برای پختن بگیرند، برای مِثال یا به تشویش و غصه راضی شو / یا جگربند پیش زاغ بنه (سعدی - ۷۰)، کنایه از فرزند عزیز، برای مِثال زبان بزرگان پر از پند بود / تهمتن به درد از جگر بند بود (فردوسی۲ - ۱/۵۳۷) فرهنگ فارسی عمید