جدول جو
جدول جو

معنی پیش بندر

پیش بندر
محلی در کنار رودخانه یا ساحل دریا که بارها را از آنجا با قایق یا کرجی به بندر اصلی و کشتی برسانند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیش بندر

پیش بندر

پیش بندر
محلی در ساحل رود و مانند آن که بارها را بر کرجی یا کشتیهای خود بار کنند و در بندر دریا بکشتیهای بزرگ تحویل دهند
فرهنگ لغت هوشیار

پیش بندر

پیش بندر
محلهائی در ساحل رود و امثال آن که اثقال را بر کرجی یا کشتی های خرد بار کنند و در بندر دریا بکشتی های بزرگ تحویل کنند
لغت نامه دهخدا

پیش بندی

پیش بندی
جلوگیری پیش گیری دفع، تهیه و حاضر کردن وسایل برای کاری تمهید: فلان برای مرافعه خود پیش بندی خوبی کرده بود
فرهنگ لغت هوشیار

پیش بندی

پیش بندی
جلوگیری. دفع. پیشگیری، تمهید مقدمۀ مطلب. تهیه و حاضر کردن وسایل برای کاری: فلان برای مرافعۀ خود پیش بندی خوبی کرده بود، یعنی مقدماتی نیکو آماده ساخته بود
لغت نامه دهخدا

پیش بند

پیش بند
پارچه ای که هنگام کار کردن جلو سینه و دامن خود می بندند، پیش دامن
پیش بند
فرهنگ فارسی عمید

پیش بند

پیش بند
پارچه ای که به وسیله آن قسمت جلو سینه و دامن را می پوشانند تا هنگام کار لباس کثیف نشود
فرهنگ فارسی معین