جدول جو
جدول جو

معنی پرستارخانه

پرستارخانه
محلی در آموزشگاه ها و سربازخانه ها که بیماران همان مکان را در آنجا معالجه و پرستاری کنند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پرستارخانه

پرستارخانه

پرستارخانه
دارالفقراء. دارالمساکین، جائی به مدارس و سربازخانه ها که بیماران همان بنگاه را در آن پرستاری کنند. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا

پرستار خانه

پرستار خانه
گداخانه دارالفقراء دار المساکین، مکانی که در آموزشگاهها و سربازخانه ها مختص پرستاری بیماران است
فرهنگ لغت هوشیار

پرستارزاده

پرستارزاده
دختر یا پسر که از غلام و بنده و کنیز متولد شده باشد
پرستارزاده
فرهنگ فارسی عمید

پرستارزاده

پرستارزاده
غلام زاده، کسی که پدر و مادرش غلام و کنیز بوده باشند
پرستارزاده
فرهنگ فارسی معین

پرستارزاده

پرستارزاده
دختر یا پسر از عبد و غلام و کنیز و اَمَه:
بدانگه کجا مادرت را ز چین
فرستاد خاقان به ایران زمین
بخواهندگی من بدم پیشرو
صدوشست مرد از دلیران گو
پدرت آن شهنشاه با داد راست
ز خاقان پرستارزاده نخواست
مرا گفت جز دخت خاتون مخواه
نزیبد پرستار هم خفت شاه.
فردوسی.
پرستارزاده نیاید بکار
اگر چند باشد پدر شهریار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا