جدول جو
جدول جو

معنی بهل

بهل
کسی که بدهی خود را پرداخته یا حساب خود را واریز کرده و قرض و طلبی نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بهل

بهل

بهل
نفرین کردن، اندک و آسان ناچیز دوم شخص مفرد امر حاضر از هلیدن بگذار، آنکه بدهی خود را پرداخته یا حساب خویش را واریز کرده و مدیون نیست
فرهنگ لغت هوشیار

بهل

بهل
گشاده شدن پستان بند ناقه، شخصی یا چیزی را بشخص یا چیز دیگر رسانیدن، گرد کردن. فراهم آوردن، دو تن را به یکدیگر نزدیک کردن. زن و مردی را بوصال یکدیگر رسانیدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

بهل

بهل
نفرین کردن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). لعنت کردن: بهله اﷲ بهلاً، لعنه. (از اقرب الموارد). بهله اﷲ، ای لعنه اﷲ. (منتهی الارب). لعنت کند او را خدای. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

ابهل

ابهل
یکی از گونه های سرو کوهی جزو تیره ناژویان که در جنگلهای شمال موجود است. ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخه های متعدد نامنظم است. برگهایش پایا متقابل فشرده بهم در چهار ردیف میباشد. چون در اثر پرورش و انتقالش بمناطق مختلف تغییراتی در شکل برگهایش و حتی دستگاههای تولید مثلش ظاهر میشود از این جهت شرح صفات ظاهری این درختچه بطور مشابه در کتب مختلف ذکر نشده. میوه اش به بزرگی یک فندق و آبدار و برنگ آبی تیره است که بطور آویخته بر روی دمگل ظاهر میگردد. میوه اش را بنام حب الخضرا مینامند. در پشت برگهای این گیاه غده های ترشحی موجود است که دارای بویی نامطبوع و طعمی تلخ است مای مرز ریس براثوا
فرهنگ لغت هوشیار